نقد شبهات وهابیت

دفاع از حریم تشیع

نقد شبهات وهابیت

دفاع از حریم تشیع

سردرگمی عمر در حکم نوزاد عجیب

سید سجاد موسوی | دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ | ۰ نظر

14509- عن سعید بن جبیر قال: أتی عمر بن الخطاب بامرأة قد ولدت ولدا له خلقتان بدنان وبطنان وأربعة أید ورأسان وفرجان هذا فی النصف الأعلى وأما فی الأسفل فله فخذان وساقان ورجلان مثل سائر الناس فطلبت المرأة میراثها من زوجها وهو أبو ذلک الخلق العجیب فدعا عمر بأصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم فشاورهم فلم یجیبوا فیه بشیء فدعا علی بن أبی طالب فقال علی: إن هذا أمر یکون له نبأ فاحبسها واحبس ولدها واقبض ما لهم وأقم لهم من یخدمهم وأنفق علیهم بالمعروف ففعل عمر ذلک ثم ماتت المرأة وشب الخلق وطلب المیراث فحکم له علی بأن یقام له خادم خصی یخدم فرجیه ویتولى منه ما یتولى الأمهات ما لا یحل لأحد سوى الخادم، ثم إن أحد البدنین طلب النکاح فبعث عمر إلى علی فقال له: یا أبا الحسن ما تجد فی أمر هذین؟ إن اشتهى أحدهما شهوة خالفه الآخر وإن طلب الآخر حاجة طلب الذی یلیه ضدها حتى إنه فی ساعتنا هذه طلب أحدهما الجماع فقال علی: الله أکبر إن الله أحلم وأکرم من أن یرى عبدا أخاه وهو یجامع أهله ولکن عللوه ثلاثا فإن الله سیقضی قضاء

کنز العمال-باب فصل فی القضاء والترغیب ـ الترهیب عن القضاء/ج5 ص833 ح14509
 ترجمه و اسکن کتاب در ادامه....

از سعید بن جبیر نقل شده که زنى را آوردند نزد عمر بن خطاب که فرزندى زائیده بود که از نصف بالا داراى دو بدن و دو شکم و دو سر و چهار دست و دو عورت بود و در نیمه پائین داراى دو ران و دو ساق و دو پامثل سایر مردم بود، پس زن از شوهرش مطالبه میراث آن نوزاد را میکرد و آن مرد پدر این آفریده عجیب بود، پس عمر اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله را خواست و درباره آن با ایشان مشورت کرد، پس چیزى در پاسخ او نگفتند.

پس على بن ابیطالب علیه السلام را طلبید:

پس على علیه السلام فرمود: بدرستی که این امریست که برایش خبر و آزمایش است، این زن را حبس کن و فرزندش را هم حبس کن و براى او کسى را بگمار که آنها را خدمت کند و مخارج آنها را هم بطورمعروف و متعارف بده، پس عمر بفرموده على علیه السلام عمل کرد پس آنزن مرد و آن طفل عجیب بزرگ شد و مطالبه میراث کرد، پس على علیه السلام فرمان داد باینکه خدمت گذار خواجه اى براى او قرار داده شود که عورتین او را خدمت کند و متصدى شود از او آنچه مادران متصدى میشوند از چیزهائیکه حلال نیست براى کسى جز خادم سپس یکى از بدنها خواستار ازدواج شد، پس عمر فرستاد خدمت على علیه السلام، پس گفت: اى ابو الحسن چه میبینى درامر این دو بدن اگر یکى از آن چیزیرا که میل کرد که دیگرى مخالف با آن بود و اگر دیگرى طلب کرد حالتى را که آن که پهلوى اوست ضد آنرا خواست حتى آنکه در این ساعت یکى از آنها جماع و آمیزش خواسته است.

پس على علیه السلام فرمود: الله اکبر، بدرستی که خدا صابرتر و کریم تر است از اینکه ببیند بنده اش برادرش را که با اهلش امیزش و جماع میکند، و لکن او را سه روز بتاخیر بیاندازید که خداوند بزودى حکمى را جارى میفرماید درباره او که طلب نکند در نزد مردن.

پس بعد از سه روز مرد پس عمر اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله را جمع کرد و مشاورت کرد با ایشان درباره او، بعضى گفتند قطع کن او را تا زنده از مرده جدا شود و کفن کن و دفن نما.

پس عمر گفت: اینکه شما اشاره کردید هر آینه عجیب است که ما زنده را براى حال مرده اى بکشیم وبدن زنده فریاد و ناله کرد و گفت الله خدا براى ما کافیست مرا میکشید و حال آنکه من شهادت میدهم باینکه لااله الا الله و ان محمدا رسول الله صلى الله علیه و آله و قران میخوانم.

پس فرستاد بسوى على علیه السلام و گفت: اى ابو الحسن شما حکم فرما بین این دو بدن، پس على علیه السلام فرمود: امر در آن واضح تر و آسان ترو ساده تر است از این، حکم اینست، که او را غسل دهید و کفن نمائید و اورا با پسر مادرش واگذارید که او را خدمت کند هر گاه راه میرود پس برادرش او را کمک نماید پس هر گاه سه روز گذشت بدن مرده خشک میشود پس آنرا جدا کنیددر حال خشکیدن و موضع آنکه زنده است دردناک نمیشود پس من بتحقیق میدانم که خدا بدن زنده را بعد از آن بیش ازسه روز باقى نمیگذارد زیرا متاذى میشود ببوى عفونى و گند و مرده او پس این کار را کردند پس دیگرى سه روز زنده بود و بعد مرد پس عمر گفت: اى پسر ابیطالب همواره تو برطرف کننده هر شبهه و آشکار کننده هر حکمى هستى.




نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی